مریم مشغول شانه زدن موهای خواهر کوچکش مینا بود که از تلویزیون برنامه آموزش کاردستی شروع شد. مریم و مینا تصمیم گرفتند با هم کاردستی درست کنند. آنها همه وسایلی که برای درست کردن کاردستی نیاز داشتند را پیدا کردند، به غیر از سنگ‌ریزه.

مینا گفت: «من سنگ‌ریزه پیدا نکردم، حالا چکار کنیم؟» مریم نگاهی به اطراف انداخت. چشمش به گلدان آبی‌ گل یاس افتاد. به سمت گلدان دوید و گفت: «مینا خانم، بفرمایید! این هم سنگ‌ریزه‌».

آنها ابتدا درِ زرد‌رنگِ بطریِ آبمیوه را گوشه مقوا چسباندند تا یک خورشید گرم و درخشان درست کنند. دور تا دور خورشید را ماکارونی های کوتاه و بلند چسباندند تا نور خورشید به همه جا بتابد. بعد با کاموای نارنجی، خانه‌ای زیبا درست کردند. نوبت رسید به چسباندن سنگ‌ریزه‌ها، تا باغچه حیاط کاردستی را کامل کنند. اما چسبشان تمام شد. مینا ناراحت شد. مریم به مامان گفت: «مامان جون، می_ شود از باباجون خواهش کنیم که وقتی به خانه می‌آیند، چسب بخرند؟»

بچه‌ها روی تختشان خوابیدند و منتظر آمدن بابا شدند. ناگهان مریم صدایی از پشت پنجره شنید. چشمانش از تعجب گرد شده بود، دهانش بازمانده بود! دوید سمت پنجره و آن را باز کرد. باورش نمی‌شد! مگر می‌شود؟!

چند سنگ‌ریزه کوچک، پشت پنجره نشسته بودند. همین که صورتش را به آنها نزدیک کرد، صدای جیغ و گریه آنها بلند شد.

مریم پرسید: «شما چی هستید؟»

یکی از سنگ‌ریزه‌ها گفت: «ما “ریزدونه” هستیم».

مریم گفت: «چرا گریه میکنید؟»

 ریزدونه گفت: «ما در یک گلدان آبی که گلهای یاس سفید و خوش بو داشت زندگی می‌کردیم. صاحب گلدان می‌خواست چند روزی به مسافرت برود، به همین خاطر گلدان را به همسایه‌اش داد تا از آن مراقبت کند. اما دختر همسایه، ما را از خانه‌مان بیرون کرد. ما دوست داریم به خانه خودمان برگردیم.»

در همین لحظه مادرش در اتاق را باز کرد و گفت: «دخترهای عزیزم، خوابتان برده؟ بلند شوید. بفرمایید! چسب هم رسید».

مریم خوابی را که دیده بود، برای مینا تعریف کرد. آنها تصمیم گرفتند تا قبل از رسیدن خانم همسایه، سنگ‌ریزه‌ها را به داخل گلدان بازگردانند. وقتی از اتاق بیرون آمدند دیدند خانم همسایه دم در خانه است تا از مامان و بابا برای نگهداری از گلدان تشکرکند و آن را به خانه‌اش ببرد.

مریم و مینا سنگ‌ریزه‌ها را در گلدان گذاشتند و آن را صحیح و سالم به همسایه پس دادند.

بعد از خداحافظی خانم همسایه، مامان گفت: «دخترهای قشنگم! آن گلدان برای ما نبود. ما اجازه استفاده از آن را نداشتیم. حالا برای درست کردن باغچه‌ کاردستی‌تان، بجای سنگ‌ریزه، می توانید از عدس استفاده کنید».

مریم و مینا خیلی خوشحال بودند که گلدان همسایه را همانطور که بود، برگرداندند.

نویسنده : خانم فاطمه ادیب زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *